شعله فریاد

من پنبه به گوش کرده بودم ناگاه آواز کسی شعله به گوشم بنهاد

شعله فریاد

من پنبه به گوش کرده بودم ناگاه آواز کسی شعله به گوشم بنهاد

یادی از خسرو شکیبایی

یکسال است خسرو شکیبایی خاطره انگیز ترین بازیگر سینمای ایران به خاطره ها پیوسته است.

خسرو شکیبایی ایرانی ترین بازیگر سینمای ایران بود حس های نابی که با همه وجودش به مخاطب انتقال می داد به راحتی در سینمای ما تکرار نخواهد شد. 

او که آینه تمام نمای ذوق و احساس ایرانی برروی پرده سینما بود.

بی تکلف 

بی ریا 

ساده و صمیمی 

معمولا آرام  

گاهی طوفانی 

با همان حس سبزی که همیشه به همراه داشت که سرزندگی و طراوت را و پاکی و صداقت را به مخاطب خود هدیه می کرد. 

یادش همیشه در خاطر هر ایرانی باقی است...

دل نشکنیم

آنشب که دلی بود به میخانه نشستیم

آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب

ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

شریعتی سیخی چند...۳!

عاشق زنده باد، مرده باد گفتن هستیم 

می میریم براش 

هر از گاهی هم فیلمون یاد هندستون می کنه 

باید سر یکی خالی کنیم 

می دونید که ترک عادت موجب مرض است 

گفتم عادت نه 

یاد یه خاطره افتادم از یه دوست 

می خواستم در تایید حرفام برای اینکه متهم به چیزی نشم 

مثلا سیاه نمایی

یا چیزای بد بد دیگه که می دونید

چند تا نمونه از تاریخ دور بیارم

ادامه مطلب ...

شریعتی سیخی چند...2!

بحث شریعتی بود و مخالف و موافق های سینه چاکی که داشت 

گفتم یه وجه موضوع به بزرگی شخصیت آدم ها بر می گرده که به قول یه بزرگی جاذبه و دافعه زیاد دارند ... 

اما یه وجه دیگه هم داره این قضاوت ها 

این حب و بغض های غلیظ و شدید

اون وجه دیگه که از نظر من خیلی مهمتره و بحث اصلی من اونه، به جامعه شناسی ما ایرانی ها برمی گرده

ادامه مطلب ...

شریعتی سیخی چند...۱!

دیدید توی تلویزیون مردم بعضی کشورها رو نشون میده 

چه کارای عجیبی می کنند 

500 هزار تن! گوجه فرنگی به هم پرتاب می کنند! 

چند تا گاو نخراشیده رو ول می کنند توی خیابون آدما رو زیر بگیره 

چه کیفی هم می کنند از لگد خوردن 

یا مثلا 60 هزار لیتر آب رو می پاشند روی همدیگه!

اه که چه بی شخصیتند اونا 

شایدم خوشی زیاد زده زیر دلشون 

بله همینه!

این آخر و عاقبت ملت های بی فرهنگ و بی ریشه هست که دارند از شدت خوشی بالا میارن! 

اگه یه فرهنگ غنی مثل ما داشتند که این حرکات زشت رو انجام نمی دادند! 

درسته همینه!

ادامه مطلب ...

الهی! دل من افزونی است

الهی! نور تو چراغ معرفت بیفروخت، دل من افزونی است؛ 

گواهی تو ترجمانی من بکرد، نداء من افزونی است؛

قرب تو چراغ وَجد بیفروخت، همت من افزونی است؛

ارادت تو کار من بساخت، جهد من افزونی است،

بود تو کار من راست کرد، بود من افزونی است؛

الهی از بود خود چه دیدم؟ مگر بلا و عنا

و از بود تو همه عطا است و وفا؛

ای به بر پیدا و به کرم هویدا، ناکرده گیر کرد رهی، و آن کن که از تو سزا.

از کفش وارداتی تا سریال وارداتی

جریان ورشکست شدن صنایع و کارخانجات ریز و درشت و بیکار شدن هزاران هزار کارگر و تکنسین و ... که موضوع تازه ای نیست و همه با چشم خودشون دارن این وضع رقت بار رو می بینند نیازی هم به مراجعه به آمار و گزارشات بانک مرکزی و سازمان مدیریت -که الان اسمش سازمان مدیریت راهبردی باید باشه- و بحث و جدل بر سر درست و غلط بودن این آمار و ارقام و همدیگه رو متهم به دروغگویی کردن و هزارتا ماجرای دیگه که همگی از اونا مطلعیم نداره. به قول اون بنده خدا! تو مناظرش هر کس ببینه تو خونش چندتا بیکار هست یا به قول اون یکی دیگه که می گفت ننجون منم تورم رو می فهمه! 

ادامه مطلب ...

زندگی کنکوره عزیز از برد و باختش نگریز

کنکور، کنکور و بازم کنکور

این کنکور حناق گرفته هم تمومی نداره، کنکور امسالو که نمی گم اون که تموم شد رفت پی کارش، اما حکایت همچنان باقیست ...  حالا نگین تو همون کسی نبودی که اندر فواید کنکور دادن و مدرک گرفتن کلی داد سخن دادی و همه رو تشویق کردی به گرفتن مدرک که صد البته بیشتر جهت گذاشتن در کوزه به کار میاد، نمی خواد مچ گیری کنید بله من همون آدمم ، خوب اون بحث قبلی به قوت خودش باقیه، من کی گفتم کنکور چیز خوبیه و من براش غش و ضعف می کنم، من گفتم خیلی وقتا گریزی از واقعیت نیست، هنوزم  می گم این چیزی از بد بودن کنکور و مشکلاتی که واسه بچه ها به وجود میاره کم نمی کنه اما چاره چیه همینه که هست، بالاخره باید یه فرقی بین یه کشور جهان سومی ببخشید همون در حال توسعه با کشورای توسعه یافته باشه دیگه.

ادامه مطلب ...

پند بگیر برو مدرک بگیر

شتری که در خانه هر جوانی می خوابد!

سدی که باید از آن گذر کرد تا به آرزوهای بزرگ رسید!

 نوعی از صابون است که به تن هر کسی باید بخورد، رد خور هم ندارد!

اصلا بدون گذر از آن مگر می توان به زندگی ادامه داد!

ادامه مطلب ...

اول تویی

الهی! شاد بدانیم که تو اوٌل بودی و ما نبودیم، کاژ تو درگرفتی و ما نگرفتیم، قیمت خود نهادی و رسول خود فرستادی!

الهی! هرچه بی طلب به ما دادی به سزاواری ما تباه مکن، و هرچه به جای ما کردی از نیکی، به عیب ما بریده مکن، و هرچه نه به سزای ما ساختی به ناسزایی ما جدامکن!

الهی! آنچه ما خود کِشتیم به بر میار و آنچه تو ما را کشتی آفت ما از آن بازمدار!

الهی! آب عنایت تو به سنگ رسید، سنگ بار گرفت، سنگ درخت رویانید، درخت میوه و بار گرفت؛ درختی که بارش همه شادی طعمش همه انس، بویش همه آزادی؛ درختی که بیخ آن در زمین وفا، شاخ آن بر هوای رضا، میوه آن معرفت و صفا، حاصل آن دیدار و لقا. 

الهی! نزدیک نفس های دوستانی، حاضر دل ذاکرانی، از نزدیک نشانت می دهند و برتر از آنی، و از دورت  می جویند و نزدیکتر از جانی، ندانم که در جانی یا جان را جانی؟ نه اینی و نه آنی، جان را زندگی می باید تو آنی؛ نیکو گفت آن جوانمرد که گفت:

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی                      کزین زندگانی چو مردی بمانی

از این کلبه جیفه مرگت رهاند                         که مرگست سرمایه زندگانی

کند عقل را فارغ از «لاابالی»                          کند روح را ایمن از «لن ترانی»