شعله فریاد

من پنبه به گوش کرده بودم ناگاه آواز کسی شعله به گوشم بنهاد

شعله فریاد

من پنبه به گوش کرده بودم ناگاه آواز کسی شعله به گوشم بنهاد

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم 

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم 

              

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم 

به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم 

 

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم 

نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم 

 

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم 

ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم 

 

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم 

جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم 

 

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان 

مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم 

 

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن 

و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

نظرات 5 + ارسال نظر
سمانه پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ق.ظ

NA BABAAAAAAAAAAAAA
BAH BAH

آره بابا!!!

مهتاب چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:58 ب.ظ http://2khtarebade88.blogsky.com/

کمک کن! کمک کن تا کمک کنم که دیگه هیچ احمقی مثه من تو دنیا نباشه!

سالی سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:07 ب.ظ http://salijigmal.blogsky.com

به قول خودت اینم حرفیه خوب....

محمد سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:02 ب.ظ http://hoviat.blogsky.com/

واقعاً زیباست .
همواره موفق و شاد باشی .

مهدی سه‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:22 ب.ظ http://armageddon.blogsky.com

به گوشت میرسد روزی

که من دیگر بسی دورم

و از من نیست پیغامی

نه تقدیرست مجبورم

در باره شعر که نباید چیزی گفت
زیبا زیبا زیبایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد