شعله فریاد

من پنبه به گوش کرده بودم ناگاه آواز کسی شعله به گوشم بنهاد

شعله فریاد

من پنبه به گوش کرده بودم ناگاه آواز کسی شعله به گوشم بنهاد

وای چه میگذره

چه عمر زود میگذره ... 

اصلاً بذار بگذره 

مگه چیه؟

به درک ...

نظرات 3 + ارسال نظر
عبدالله شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام
زندگی میگذره
با خوب و بدشم میگذره اما خوبه که "میگذره"
نه به خوبش دل ببند نه از غمش دلگیر شو چون "میگذره"
اینجوری نیست داداش؟؟؟
.
.
.
یا حق...

سلام
چرا عزیز دل
همین جوریه
خدا خیرت بده
خدا حفظت کنه
خدا بهت اجر بده
ازت ممنونم

اردشیر بابکان چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ب.ظ http://www.avestaariyo.blogfa.com

درود
ای بزرگوار من در وبلاگم درباره 2دیدگاهه دوگانگی اخلاقی و دوگانگی آفرینشی در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و با دیدگاه خود آن را کامل کنید.
10مهر روز جشن ایرانی مهرگان را گرامی بداریم
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]

عبدالله شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ

بازم سلام
چقدر زود گذشت
مثل اینکه همین دیروز نظر بالایی رو گذاشتم
خدا قسمتتون کنه امام رضا دعوت کرده بود با دوستا و همکارا رفته بودیم مشهد
برای همه دعا کردم و از طرف همه نماز خوندم حتی برای اهل نتیا
خدا حاجت همه ی جوونا رو بده
ازم گله نکن که چرا نیستم آخه من یکم بچه حرف گوش کنیم
تا بعد داداشی
یا حق...

سلام
ممنون
خدا حفظت کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد